شوریده

مینویسم

شوریده

مینویسم

شوریده

سالبه جزئیه ای هستم ،
اندکی لمعه هم خوانده ایم
مقداری هم درس فلسفه.

مسافر بین الحرمین ؛ مشهد و قم
______________
------------
رجعت دوباره ای به وبلاگ


شاید دغدغه های دانستن
با کمی چاشنی تمدّن اسلامی .

هرچند اینجا هرگز محل خوبی برای انتشار اندیشه ها و تفلسف نخواهد بود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه حسن زاده» ثبت شده است

ارزش جلسات روائی

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ق.ظ


 

لـــــــــــیــنک صوتی سخنرانی حضرت علامه

 

زمان : 1:32

 

تاکید حضرت علامه (روحی فداه) بر برپایی جلسات روائی .

 

 

اســــــــــرار

يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

جرمش این بود کع اســـــــــــــــــــرار هویدا می کرد ...


دور از حرم ...

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

 سالها دور از حرم مولا ...

 

این جمعیت هم برای خود داعشی هستند ...

 

 

 

و درک نمیکنند حسن زاده را ...

متن کامل سخنان ایشان را مشاهده می فرمایید:

حکمت اسلامی وقتی شکوفا میشود که از منابع اسلامی بهره بگیرد. فقه ما که شکوفا شد بخاطر آنست که فقها بیش و پیش از دیگران از این منابع اسلامی قوی و غنی استمداد کردند. فقها از مسائل فقهی در کلام معصومین، اولا قواعد فقهی درآوردند و ثانیا قواعد اصولی ساختند و ثالثا فقه را سامان دادند. مرحوم شیخ طوسی میفرماید: « من دیدم اختلاف فقهای شیعه به تنهایی، بیش از اختلاف شافعی و حنفی و مالکی است. با این اختلاف که نمی شود جامعه را اداره کرد، این استظهار است و سامان ندارد. من برای سامان دادن اختلاف و روش مند شدن فقه، علم اصول را تدوین کردم تا اگر هم کسی اختلاف دارد، روشمندانه اختلاف اشته باشد که اختلاف روشمندانه قابل دفع است. »

فلسفه و کلام اگر فقط به عقل محض اکتفا کند، اختلافش بسیار کم است اما کارامد نیست. و اگر بخواهد به کمک نقل پیش برود و پیشرفت بکند –کما هو الحق- این سامان میخواهد. اگر با استظهار کسی بخواهد مطلبی را بفهمد، این سامان ندارد و اگر بخواهد روشمندانه اختلاف داشته باشد، سامان میخواهد.

خود فلسفه این بی سامانی خودش را با منطق حل کرد، همانطور که فقه بی سامانی خودش را با اصول حل کرد. ما ابتدا فقه داشتیم و فلسفه، نه اصول داشتیم و نه منطق، از درون فقه و فلسفه، اصول و منطق درآمد.

یه وقت هست کسی اهل شهود است، طوبی له و حسن مئاب. اما وقتی این حالت مکاشفه به حالت عادی برگشت، اول سوال و درگیری با خودش است که آیا آنچه من دیدم تمثلات نفسانی من بود؟ با مثال منفصل رابطه پیدا کردم؟ القائات شیطانی بود؟ القائات رحمانی بود؟ این میشه جهاد اکبر و بین عقل و قلب. (جهاد اصغر همان جنگ تحمیلی ما بود، جهاد اوسط جنگ بین فضائل و رذائل اخلاقی است و چون خیلیها از جهاد اوسط بالاتر نرفتند، فکر کردند جهاد اوسط، جهاد اکبر است. و اینکه وجود مبارک حضرت فرمود: علیکم بالجهاد الاکبر، این به لحاظ توده مردم میباشد). اگر کسی وارد حوزه جهاد اکبر نشود، او لازم نیست مسلح باشد، و همان فلسفه بخواند کافی است. ولی اگر خواست وارد حوزه شهود و جهاد اکبر (بین عقل و قلب) بشود (که لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم)، باید مسلح بشود؛ باید محدوده عقل شناخته بشود، محدوده قلب شناخته بشود، عقل چی میخواد، نقل چی میخواد، و کسی که در هر دو صحنه حضور دارد اما کارامد نیست، او همخیشه در زحمت است.

یه وقت کسی چند سال فقه و اصول و چند سال فلسفه خوانده، این جمع مکسّر است و همیشه در زحمت است. یه وقت کسی در فلسفه مجتهد مطلق است، در منقول مجتهد متجزی است، این باز هم جمع مکسر است و این شخص با مشکل مواجه است. یا در منقول مجتهد مطلق است ولی در فلسفه هفت هشت سال درس خونده، این هم جمع مکسر بین معقول و منقول کرده و مشکل جدی دارد. اگر کسی در معقول و منقول مجتهد بود، جمع سالم کرده و این شخص است که میتواند بگوید: حاشا که فلسفه مخالف شریعت و حاشا که شریعت مخالف فلسفه باشد و راحت بین آن دو جمع میکند. ولی اگر در احدالطرفین جمع مکسر بود، او همیشه درگیر است.

و اما وقتی وارد صحنه سوم یعنی جهاد اکبر شد، آنجا هم اگر جمع مکسر کند همیشه درگیر است، و اگر جمع سالم کرد طوبی له و حسن مئاب، و این راه دارد منتها راهش صعب مستصعب است، لذا میخوانیم که علم و حدیث ائمه صعب مستصعب است لا یحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد امتحن الله قلبه للایمان، و از آنها میخواهیم که این علمشان را نصیب ما کنند: محتمل لعلمکم؛ و اگر این علم نصیب انسان شد در جبهه جهاد اکبر پیروز است.

(مرحوم میرزا احمد قمی استاد مرحوم شعرانی در اشعارش میفرماید: گر وعده دوزخ است و یا خلد، غم مخور / بیرون نمی برند تو را از دیار دوست / موئی نجنبد از سر ما جز به اختیار / آن اختیار هم به کف اختیار دوست)

اگر شما بخواهید جمع مکسر کنید، خب در همان طلیعه امر میگویید قلم به اینجا رسید و سر بشکست! این مشکل آخوند (صاحب کفایه) و امثال آخوند، مشکل خیلی هاست! و اگر کسی خواست جمع سالم بکند به مقصد میرسد، (مانند اشعار مرحوم میرزا احمد قمی) که انسان باید کاملا عقلی در فلسفه باشد و کاملا قلبی در عرفان باشد تا بتواند مشاهده کند و این راه باز است.

غیر معصومین همیشه این مشکل جدی را دارند که چیزی را که شهود کردند، وقتی به حال عادی آمدند، عقل میگوید برهان کو؟ این عقل سلطان اندیشه است، میگوید برهان کو؟ وقتی انسان برهان نداشت همیشه درگیر است و اضطراب دارد و خود این رنج درونی، همان جهاد اکبر است. ولی اگر کسی برهانش نقد بود و توانست مشهودش را معقول کند، او در صلح کامل است و جنگی در کار نیست و در صحنه جهاد اکبر پیروز است، زیرا هم برهان در دست اوست و هم عرفان در دست اوست، و هر دو را در مشهد قرآن یافته است.

البته جمع سالم بین معقول و مشهود کار دشواری هم هست و کار هر کسی نیست. لکن در صحنه جهاد، سه راه وجود دارد: تسلیم، پیروزی، شهادت. غالبا شهادت نصیب افراد میشود نه پیروزی و نه تسلیم. یعنی تیر میزند و میخورد و میزند و میخورد تا آنجا که شهید میشود، لذا فرموده اند کسی که در بستر به محبت اهل بیت بمیرد، شهید مرده است. زیرا افرادی که بتوانند جمع سالم کنند و همیشه معقول را مشهود کنند کم هستند و این درگیری بین معقول و مشهود هست، ولذا مات شهیدا. ولی اگر کسی مانند حارثة بن زید بود، او پیروز میدان است که این خیلی کم است. و اگر تسلیم فلسفه و برهان شد، او اسیر شده است و نتوانسته راه را ادامه بدهد، اما یک اسارت حسنه است نه اسارت مذموم.

اما وظیفه ما: اولا باید دفائن عقلی خودمان را شناسایی کنیم و خودمان را کند و کاو کنیم، ثانیا به دست مهندسان دل شناس بدهیم که دلمایه های ما را به ما ارائه کنند که قرآن و اهل بیت اند : لیثیروا لهم دفائن العقول. ثالثا از علوم دیگران که نصیب الهی بهره آنها شده استفاده کنیم و به انضمام اینها، دفائن عقول را شکوفا کنیم. تا در نتیجه هم فلسفه و هم عرفان به کمال و تکامل خودشان برسند.

قرآن کریم و روایات، فقها و اصولیون را راه انداختند و اینها راه رفتند، همچنین حکما و عرفا را راه انداختند، اما اینها فرصت راه روی نداشتند. فقه و اصول به برکت قرآن و روایات حل شد، و این کار رو فقها و اصولیون کردند و سعیشان مشکور باد. مشابه این راه را هم در عرفان گفتند، ولی کم به سراغش رفتند. حالا کسانی که این ذائقه را نداشته و ندارند کاری به آنها نداریم، آنها که اهل این کارها نیستند، مثل مرحوم فیض کاشانی. فهم مطالب عرفانی در قرآن و روایات، ابن عربی میخواهد.

یا حق


منبع

دوستت دارم

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۲۴ ق.ظ

دوستت دارم

 

هرچند مخالفان زیاده میگویند ...

 

همان خشک مقدس هایی که دم از دیانت میزنند ...

 

اما فقط همین جمله را که به من یاد دادی کافی ست ؛

 

"  اشهد ان فاطمه الزهرا سلام علیها بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجه الله علی الحجج  "

 

 

 

عاشقــــــــــــم

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ

به کوری چشم دشمنانت میگویم ؛ نه ، فـــــریاد میزنم :


" عــــاشــــقــتم "

حضرت علامه ذوالفنون

 آیت الله معظم

 حسن حسن زاده آملی ( حفظه الله تعالی )

تعریفی از علم ریاضی

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ



علوم ریاضی برای حکیم، به مثابت مِسطره برای خطّاط است همچنان که مسطره، مشّاق را از کجی و بی نظمی

در کتابت حروف و انحراف سطور حافظ است، علوم ریاضی نیز فکر را از خطا و اعوجاج

باز می دارد و بدو استقامت و اعتدال می دهد زیرا که مسائل آن مبتنی بر

قواعد خلل ناپذیر است و هیچ مسامحه و سهل انگاری در

آنها راه ندارد با تخمین و تقریب درست نمی شود،

اگر چنانچه اندک اشتباه و غفلت در اعمال

قوانین آن به مُحاسب روی آورد، از

رسیدن به نتیجه باز می ماند.

هزار و یک کلمه

ج6/ ص82



منبع




خداوندا خودت به سلامت دارش

ملکوتی ...

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ

علامه حسن زاده آملی (روحی فداه)




مــلکــوت است که در منـظر مـــن جلوه گر اسـت


تو بـــر آن باش که بحر و بـر و شمس و قمر است


منبع

علامه دهر

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۷ ق.ظ

علامه حسن زاده آملی (روحی فداه)الهی ، خودت به سلامت دارش

علامه

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ق.ظ

شعری بسیار زیبا از حضرت علامه حسن زاده املی

باز دلم آمده در پیچ و تاب
انقلب ینقلب انقلاب

همچو گیاه لب آب روان
اضطرب یضطرب اضطراب

آتش عشق است که در اصل و فرع
التهب یلتهب التهاب

نور خداییست که در شرق و غرب
انشعب ینشعب انشعاب

آب حیاتست که در جزء و کل
انسحب ینسحب انسحاب

شک که دل موهبت عشق را
اتهب یتهب اتهاب

از سر شوق است که اشک بصر
انحلب ینحلب انحلاب

صنع نگارم بنگر بى حجاب
احتجب یحتجب احتجاب

سر قدر از دل بى قدر دون
اغترب یغترب اغتراب

آمُلیا موعد پیک اجل
اقترب یقترب اقتراب

شهــــر الــــله

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ

ماه رمضان در نگاه حضرت علامه حسن زاده آملی 

خوش آمد باز شهر الله خوش آمد

برای مردم آگه خوش آمد


ندای عرشی صوموا تصحوا ؛
زمیر کاروان ره خوش آمد


خوش آمد همدم شب زنده داران
چو یار مهربان از ره خوش آمد


بود در این صدف دُرّ یتیمی
فروزانتر ز مهر و مه خوش آمد


فرود آمد به شهر الله قرآن
ز هفتم آسمان به به خوش آمد


نه قرآن بلکه دیگر مصحف حق
در او نازل شده خه خه خوش آمد


مهی گسترده در وی خوان یزدان
ندارد منع این درگه خوش آمد


در این مه میهمانان خدائیم

خدایا این مبارک مه خوش آمد


برای خلوت دلداده عشق
سر شب تا سحر صد ره خوش آمد


حسن از ذوق ادراکش سراید
خوش آمد باز شهر الله خوش آمد



_پنجشنبه ۲۵ شعبان المعظم ۸۹_
 

نور حقیقت

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ

شعر بسیار زیبای نور حقیقت سروده آیت الله علامه حسن حسن زاده املی‏



پیر ما گفت بجز بود خداى بودى نیست‏

با ادب باش جز او شاهد و مشهودى نیست‏


ساجد مزگتى و بتکده و دیر مغان‏

یک زبانند جز او قبله و مسجودى نیست‏


از حجازى و عراقى تویى ار پرده شناس‏

خوشتر از ساز نگارم نگرى رودى نیست‏


مهر مهرش چه عجب داغ جبین دل ما است‏

هرگزش روى علاج و ره بهبودى نیست‏


گذر از سود و زیانت که زیانست نه سود

کادمى را بجز از یاد خدا سودى نیست‏


حذر از رجس هوس در ره قدس ملکوت‏

راه و رسمى که تو دارى و تو پیمودى نیست‏


ببر از فکر و خیال کم و کیف که چنو

آتش حسرتش آن آتش نمرودى نیست‏


جان آن رند ز کف داده دو عالم جانست‏

کاندر و غصه معدومى و موجودى نیست‏


شب تار است و بسى شب پرده در پروازند

طلعت خور چو طلوع کرد، دل آسودى نیست‏


نیست یک رشته در این پرده پر نقش عجب‏

کش تو را تارى از آن یا که از آن پودى نیست‏


حسنا نور حقیقت که نبى گفت و نب‏ى‏

این صناعات که بر خویش بیند و دى نیست‏




منبع:دیوان اشعار حضرت علامه حسن زاده