نور حقیقت
شعر بسیار زیبای نور حقیقت سروده آیت الله علامه حسن حسن زاده املی
پیر ما گفت بجز بود خداى بودى نیست
با ادب باش جز او شاهد و مشهودى نیست
ساجد مزگتى و بتکده و دیر مغان
یک زبانند جز او قبله و مسجودى نیست
از حجازى و عراقى تویى ار پرده شناس
خوشتر از ساز نگارم نگرى رودى نیست
مهر مهرش چه عجب داغ جبین دل ما است
هرگزش روى علاج و ره بهبودى نیست
گذر از سود و زیانت که زیانست نه سود
کادمى را بجز از یاد خدا سودى نیست
حذر از رجس هوس در ره قدس ملکوت
راه و رسمى که تو دارى و تو پیمودى نیست
ببر از فکر و خیال کم و کیف که چنو
آتش حسرتش آن آتش نمرودى نیست
جان آن رند ز کف داده دو عالم جانست
کاندر و غصه معدومى و موجودى نیست
شب تار است و بسى شب پرده در پروازند
طلعت خور چو طلوع کرد، دل آسودى نیست
نیست یک رشته در این پرده پر نقش عجب
کش تو را تارى از آن یا که از آن پودى نیست
حسنا نور حقیقت که نبى گفت و نبى
این صناعات که بر خویش بیند و دى نیست
منبع:دیوان اشعار حضرت علامه حسن زاده