شوریده

مینویسم

شوریده

مینویسم

شوریده

سالبه جزئیه ای هستم ،
اندکی لمعه هم خوانده ایم
مقداری هم درس فلسفه.

مسافر بین الحرمین ؛ مشهد و قم
______________
------------
رجعت دوباره ای به وبلاگ


شاید دغدغه های دانستن
با کمی چاشنی تمدّن اسلامی .

هرچند اینجا هرگز محل خوبی برای انتشار اندیشه ها و تفلسف نخواهد بود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندها

ارغوان

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۴۸ ب.ظ

ارغوان،

شاخه‌ی هم‌خون جدا مانده‌ی من،

 

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی است هوا؟ یا گرفته‌ است زمین؟

 

من در این گوشه که از دنیا بیرون است، آفتابی به سرم نیست، از بهاران خبرم نیست.

 

آنچه می‌بینم دیوار است. آه این سخت سیاه، آن‌چنان نزدیک است

که چو بر می‌کشم از سینه نفس، نفسم را بر می‌گرداند.

 

 

سایه

نیمه مهر

جمعه, ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

به نام خداوند مهر و جان

 

نیمۀ مهر برای من هم غم است و هم شادی. یک سال جلو رفتن و یک سال دور شدن از مبدأ و گامی به سوی مقصد و پایان. اگرچه در نگاه حکماء پایانی وجود ندارد ولی خب چه می‌شود کرد؛ ما عوامیم و  دل در گرؤ همین اعتباریات داریم.

 

هر سال برای نیمه مهر، به اقتضای احوالاتم متن عالمانه‌ای می‌نوشتم و در جایی منتشر می‌‌کردم. امسال نه علاقه‌ای به نوشتن در این باب داشتم و نه دلی برای شرح آنچه در این مدت بر من گذشته است. دل‌گیری من از این دنیا به آن حد نرسیده است که به قلم پشت کنم و به آن حدی رسیده است که شوقی برای نوشتن داشته باشم. به قول منطقیون «لا بشرط» هستم.

 

همین.

 

برای نیمۀ مهر ماه ۱۴۰۱

اراک

عشق

پنجشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۱، ۰۷:۰۶ ب.ظ

خب بعد از مدت‌ها بگذار از عشق بنویسیم.

بیا تا از عشق بنویسیم.

 

حکما معتقدند عشق در همه موجودات سریان دارد. شیخ‌الرئیس ابن‌سینا در رساله‌العشق و ملاصدرا در جلد هقتم اسفار به این مهم پرداخته‌اند.

 

تقریری از مسئله‌ی عشق ملاصدرا به این صورت است؛

 

« عشق کمال وجودی است.

هرچه کمال وجودی باشد، در همه مراتب هستی حضور دارد. 

پس عشق در همه مراتب هستی وجود دارد. »

 

 

 

 

 

روایت سیزدهم

يكشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۴۲ ب.ظ

بسم‌الله

 

داشتم کتاب زان‌تشنگان را میخواندم. رسیدم به روایت سیزدهم «قتلینگ گینه» از خانم میرم گریوانی.

خانم گریوانی مثل روایت‌های دیگر مجموعه کتاب‌های آشوب تجربه‌ای از محرم و روضه در گریوان را در اینجا روایت کرده است. اما در بین ماجرا از کنایه‌ها و اصرار و کنجکاوی‌های دیگران نسبت به مجرد بودنش نیز سخنی به میان آورده است. من با همین قسمت کار دارم. نمی‌دانم چرا آدم‌ها به زندگی دیگران کار دارند؟ چرا وقتی نمی‌توانند کمکی به دیگری کنند در این مسئله، صرفا فشارها را با حرف‌هایشان بر او مضاعف می‌کنند؟

کمک بر دو نوع است، یا فکری است یا مالی. حال وقتی دیگران طبیعتا امکان کمک مالی ندارند، کاش می‌توانستند سکوت کنند و کاری به کار آدم نداشته باشند، چون یقینا از کمک فکری نیز عاجز هستند. این هم چند دلیل دارد، زیرا خودشان هنوز به مقدار کافی رشد فکری پیدا نکرده‌اند که بخواهند بار دیگری را نیز به دوش بکشند. همچنین زندگی‌شان از هجوم گزاره‌های کلیشه‌ای و عرفیِ عوامانه فراتر نرفته است. مثلا تا به تو می‌رسند می‌پرسند « اع چرا ازدواج نمیکنی؟ نمیخوای دینت رو کامل کنی؟ آدم اینجوری ناقصه‌ها!!! واقعا از شما بعیده‌ها» و هزاران گزاره‌ی نامفهوم دیگر. که اگر سر هر کدام از این گزاره‌ها با آن‌ها بحث منطقی و دقیقی کنی، یقینا خودشان به تناقض خواهند رسید. فقط گزاره‌ها و سوالاتی را قطار می‌کنند تا بلانسبت شکری خورده باشند وگرنه نه زندگی‌شان معنایی دارد و نه هدف خاص و متعالی‌ای برای ازدواج خودشان متصور بوده‌اند؛ فقط دست روزگار شرایطی نسبی را فراهم کرده است برایشان. وگرنه کثیری از این‌ها هدف خاصی نداشته‌اند در زندگی جز همین «بودن و نفس کشیدن».

لذا کسی که این احوال را تجربه کرده باشد، کاملا متوجه عمقِ ناراحتی و درد این روایت خانم گریوانی خواهد شد. شاید آدم تا به یک چیزهایی مبتلا نشود، به خوبی آن را درک نکند. همین چند روز پیش که پادکست «مجردها»یِ رادیو مرز رو شنیدم، متوجه می‌شدم که این قشر مجرد در جامعه‌ی ما فارغ از مسائل شخصی، چه رنج و دردی را از طعنه‌ها، متلک‌ها و سوال‌های نامربوط اطرافیان و مردم متحمل شده‌اند.

مناجات تنهایی

شنبه, ۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۵۱ ب.ظ

بسم‌الله

 

خب پس از مدت‌ها تمایل دارم اینجا مطلبی بنویسم. اینکه چه اصراری است که اینجا منتشرش کنم را هنوز نمیدانم. خب مدتی هست که با صحیفه‌ی سیدالساجدین حشر و نشر بیشتری دارم و مطالب را با نگاه خودم زیر و رو میکنم. لذا چیزی که اینجا مینویسم خدای ناکرده نه شرح است و نه تفسیر بر کلام نورانی آن حضرت.

صحیفه که میخواندم چند روز پیش در مناجات پنجم که با عنوان «لنفسهِ و لِاهلِ ولایتهِ» ذکر شده و آقای موسوی گرمارودی از عنوان «نیایش اوست برای خویشتن و برای دوست‌دارانش» در ترجمه آن استفاده کرده است.

در این نیایش حضرت پس از حمد و ستایش بی نظیر خداوند؛ در فراز هفتم دعا (در این نسخه) به این جمله می‌رسند که «خداوندگارا! ما را با بخشش خویش، از عطای بخشندگان، بی‌نیاز کن و با پیوستن‌مان به خویش، ما را از دهشتِ بریدنِ دیگران، بسنده شو! تا با عطای تو، به هیچ کس رغبت نیاوریم و با بخشش تو، از هیچ‌کس نهراسیم.»

به نظرم حضرت در اینجا به چند نکته اشاره می‌فرماید؛

اول اینکه ما باید قبول کنیم نیازمند هستیم، نیازمند به معنای واقعی.

دوم اینکه انسان تنهاست. لاجرم باید با کسی یا چیزی پیوند بخورد. 

سوم اینکه انسان از تنهایی خویش، هراسناک است. علاوه بر ترس از تنهایی، ترس عظیم دیگری نیز دارد که آن ترسِ از دست دادن است.

 

وقتی انسان دقیق می‌شود، می‌بیند بله همین است. هم نیازمند است و هم تنهاست و هم وحشتی از این‌ها دارد. برای همین است که به سوی عطای دیگران رغبت می‌ورزد و از نداشتن و نبود دیگران است می‌ترسد. چنانچه از متن نمایان است، درمان حضرت هم حول طریق و متعلق پیوند است.

این کلمات حضرت خیلی به دلم نشست، خصوصا وقتی آدم فکر می‌کند که سیدالساجدین خودشان در چه شرایطی این کلمات را پشت سر همدیگر انشاء فرموده است. طبیعتا اثری مضاعف می‌‌پذیرند. کلمات حضرت همچون آهی ست که از سینه‌ی مظلومی مقتدر برخاسته است. هم‌او که مظهر محبت و مناجات و عدالت بود.

مدت

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۶:۳۷ ب.ظ

سلام

مدتها از ننوشتنم در اینجا میگذره و البته خیلی چیزها میگذره.

ابدی

سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۴۶ ب.ظ

 

تا ابد من به تو نظر خواهم کرد...

دلتنگ

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۱۴ ق.ظ

دلتنگم این روزها‌

اینکه دلتنگ چه و که ؛ این را نمی‌دانم

ولی دلتنگم.

شیخ بها

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۳۸ ب.ظ


امروز روز بزرگداشت
شیخ بهایی رحمة‌الله‌علیه بود.

شیخ بهایی که جامع معقول و منقول بود. عارف و فیلسوف و فقیه و معمار بود. شیخ‌الاسلام عصر خویش بود و استاد صدرای شیرازی‌.

[ رضوان خدا بر ایشان باد]

کلاس مجازی

سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۲۹ ب.ظ

بسم‌الله

 

الان سر کلاس مجازی هستیم ؛ جای شما خالی .

 

درس اعجاز wink

افلاس

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۳۷ ب.ظ

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم....

خداحافظ ای

پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۵۴ ب.ظ

تو را می سپارم به دل های خسته ...

 

تو را می سپارم به مینای مهتاب ...

ره عشق

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۵ ب.ظ

ما در راه عشق نقض پیمان نکنیم

گر جان طلبد ، دریغ از جان نکنیم ...

دریای عشق

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۵ ق.ظ

یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت


صائب تبریزی

فلسفی

جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ

هیچ وقت نشد اونجوری که باید فلسفی بنویسم.

نه تو کانال نه اینجا.

 

شاید بعدا شد. شاید.

مسئله منطقی شر

پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ق.ظ

پاسخ های مسئله شر رو که مرور میکردم ، پاسخ اگزیستانسیالیست های الهیاتی خیلی جذاب بود و واقعی .

 

واقع گرای باحال باشین همیشه.

 

یاعلی

6 سالگی

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ب.ظ

بیست و دوم اسفند ماه ، وبلاگ شوریده 6 ساله میشه و وارد سال هفتم حیات خودش میشه.

 

از الان نوشتم ، چون اون موقع یادم میره.

معنای زندگی2

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ب.ظ

 نقش دین در معنابخشی به زندگی

 

پرسش از معنای زندگی گرچه مسئله ی جدید و مهمی در فلسفه و تاملات امروز بشر می باشد ولی باید توجه داشت  که می توانیم این مسئله را در کنار دین ، از جمله سوالات اساسی بشر برشماریم.

معنای زندگی افق روشنی است که انسان برای حیات خویش در نظر میگیرد یعنی نگاهی است که انسان برای چراییِ بودنش ، چگونگیِ بودنش ، و به کجا سفر کردنش در این عالم هستی برای خویش در نظر میگیرد. گاهی این افق در نهایت وسعت خود به مرزهای این عالم مادی ختم میگردد؛ اما برای دسته ی دیگری از انسان ها ، تا بی نهایتِ وجود ادامه می یابد. اینجا تفاوت شگرف و تکان دهنده ای میان این دو دسته از انسان ها به وقوع پیوسته است ؛ چراکه برای گروه اول ، معنای بودن و زیستن در چارچوب و محدوده ای موقَّت بروز و ظهور می یابد و این تازه آغاز پوچی و بی معنایی زندگی انسان است ؛ تا جایی که گاهی برایش پایان یافتن زندگی برای در امروز یا فردا دیگر تفاوتی نمی کند. بی معنایی می تواند ناشی از بی هدفی یا بی انگیزی زندگی باشد ، یعنی انسان آنچنان حس بی هویتی می کند که دیگر زیستن برایش معنایی ندارد.

حال باید دید آیا راه حلی وجود دارد که این بحران را برای انسان به تعویق بیندازد یا اینکه بتواند کاملاً  آن را رفع کند؟ برای حل این مسئله اندیشمندان مختلفی با انگیزه ها و تفکرات متفاوت به بررسی پرداخته اند و بعضاً راه حلی درخور تامل ارائه کرده اند. برخی انسان را به علم ، برخی به هنر ، برخی به عشق و محبت ، برخی به مقام و ثروت ، برخی نیز به آزادی ارجاع داده اند و سعی بر این داشته اند که با این امور انسان را از معضل بی معنایی رهایی ببخشند. در کنار این راه کارها ، مولفه ی دیگری وجود دارد که به باور برخی دیگر از اندیشمندان می تواند در جایگاه راهکاری حقیقی و اساسی بنشیند ؛ و آن دین است که بنابر ویژگی هایش می تواند عنصری اساسی و محوری در معنابخشی ایفا کند.

برای روشن شدن بحث سه معنایی که برای معنای زندگی آورده اند را ذکر میکنیم:

1 گروهی معنای زندگی را به عنوان هدف زندگی در نظر گرفته اند و زندگی معنادار را زندگی هدفمند تعریف میکنند ( فیلیپ کوئین، مسیحیت و معنای زندگی)

2 گروهی ارزش زندگی را به عنوان معنای زندگی در نظر گرفته اند .(جوزف رونز ، عشق زمینی و معنا در زندگی و دین)

3 گروهی نیز بر مفهوم فایده یا کارکرد زندگی تاکید کرده اند.

این که بتوانیم معنای مناسبی را برای "معنا" بیابیم نیز میتواند کمک شایانی به شکل گیری معنای زندگی کند ؛( ما با توجه به اهمیت و غلبه ی قسم اول ، در اینجا از معنای نخست استفاده خواهیم کرد و در صورت نیاز به معانی دیگر ، به آن اشاره خواهیم کرد.)

انسان در زندگی اهداف مختلف و متفاوتی را مورد توجه قرار می دهد . برخی از عواملی که برای معنابخشی زندگی ذکر کرده اند در بُعد مادی قابلیت معنابخشی دارند و یا برخی نگاهی به گرایشات متنوع انسان داشته اند اما هر یک دارای نواقصی هستند که به نظر می رسد آن را از جامعیّت در خواهد کرد ؛ لذا باید به دنبال عاملی بگردیم که توانایی های بیشتری در این زمینه داشته باشد. بنابر باور اندیشمندان دینی ، دین در سه ساحت بینش ، گرایش و کنش می تواند مورد توجه قرار گیرد .( آنچه مورد نظر ماست نقش دین در نگاه به اهداف دنیوی و اخروی زندگی انسان است. این اهداف از چنان قوّت و استحکامی برخوردار هستند که میتوانند به تنهایی به مقابله با معضلات مهم بی معنایی بپردازند.)

وجود فاکتورهایی در دین سبب تمایز اساسی آن با دیگر عوامل میشود زیرا دین در دو بعد حیات دنیوی و اخروی ، در دو ساحت مادی و معنوی به ارائه راهکار برای زندگی انسان پرداخته است. چنانکه علامه جعفری از زندگی اعلای انسانی به « شکوفا کردن زندگی گذران از چشمه سار حیات تکاملی و شخصیت انسانی را در حرکت به سوی ابدیت به ثمر رسانیدن »[1] تعبیر میکنند.

حال باید این را نیز در نظر گرفت که انسان بر اساس فطرت الهی خویش گرایش به سوی این اهداف الهی و مقدس را انتخاب می کند و بنابر سنخیتی که بین او و این اهداف برقرار می گردد ، در این مسیر رهسپار خواهد شد. مشکل اساسی انسان در بی معنایی زندگی پوچی و بی هدفی است ، بنابراین باید دید چگونه دین از این پوچ گرایی و  بی هدفی جلوگیری خواهد کرد. ما با توجه به این ویژگی های دین به دنبال تبیین معنای زندگی هستیم.



[1] ایده آل زندگی و زندگی ایده آل ، صفحه 9


معنای زندگی1

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ب.ظ

پرسش از معنای زندگی شاید مسئله ی جدید و مهمی در فلسفه ی امروز بشر باشد ولی باید توجه داشت  این مسئله هم در کنار دین ، قدمتی به طول حیات بشری دارد و همواره از سوالات کلیدی انسان بوده است . این که بتوانیم معنای مناسبی را برای "معنا" بیابیم میتواند کمک شایانی به شکل گیری معنای زندگی کند ؛ حال این که ما چه معنایی را برای زندگی لحاظ میکنیم هم در جهت گیری های آینده ما موثر است و مطمئناً نشات گرفته از اندیشه های گذشته ی انسان نیز هست .

   برای یافتن معنای زندگی ، توجه به عواملی که در شکل گیری معنابخشی موثر هستند مهم است . هر یک از این عوامل میتواند بخشی از معنا را تولید کند . اما نکته اصلی در آن عنصری است که برای ما نقش محوری را ایفاء می کند ؛ لذا برای زیست مومنانه در دنیای معاصر ، دین نقشی اساسی را در این معنابخشی اجرا میکند و این را باید تبیین کرد که دین نه به عنوان عاملی که شانه به شانه ی دیگر عوامل می کند بلکه در این ماجرا نقشی حیاتی ایفا میکند . نکته ی دیگر این که این دین باید توانایی وصال انسان به سعادت و حیاه طیبه را دارا باشد نه صرفاً یک معنویتی خودبنیاد که منحصر در بخشی خاص باشد لذا چیستی آن و علل گرایش به آن از مسائل مهم است.

 


تنهاشدن

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۵ ب.ظ

بسم الله


به نظرم ترس از تنهایی از خود تنهایی ترسناک تره.

یکی از دوستان نزدیکم داره ازدواج میکنه . همون قدر که از این سر و سامون

گرفتنش خوشحالم ، همون قدر هم از تنهایی خودم... .


فکر کنم از این به بعد بیشتر فکر خواهم کرد ، بیشتر خلوت خواهم کرد و سکوت.


یاعلی مدد