شوریده

مینویسم

شوریده

مینویسم

شوریده

سالبه جزئیه ای هستم ،
اندکی لمعه هم خوانده ایم
مقداری هم درس فلسفه.

مسافر بین الحرمین ؛ مشهد و قم
______________
------------
رجعت دوباره ای به وبلاگ


شاید دغدغه های دانستن
با کمی چاشنی تمدّن اسلامی .

هرچند اینجا هرگز محل خوبی برای انتشار اندیشه ها و تفلسف نخواهد بود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

فراق یار

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

همین که با تو بمانم برای من کافیست

برای از تو سرودن صدای من کافیست

خودت دعا بکن آقا که زود برگردی

نگو برای ظهورت دعای من کافیست


به درگه که روم من برای بخشش خویش

برای توبه نمودن خدای من کافیست

ز من مپرس عزیزم چرا تو می گریی

برای بارش چشمم جفای من کافیست

بس است جور کشیدن ز دست من آقا

همین گریه نمودی به جای من کافیست

چرا تمام وجودت فدای من شده است

همین که اشک بریزی به پای من کافیست

بهای من شده مهر و ولایتت آقا

برای خلقت قلبم بهای من کافیست


سروده جعفر ابوالفتحی

سامان نمیرسم

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۵۲ ب.ظ

کارم از این جهان به سامان نمی رسد


بیچاره شد دلم که به درمان نمی رسد



مرتضی  _ 93/1/24 مشهدمقدس


شعری از حضرت علامه تهرانی

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ

نور خدا آینه حق نما

نورهدی نور حسین است و بس

سر ولا لؤلؤ لالای حق

مظهر دادار حسین است و بس

سر هویت که تجلی نمود

پرتو پر نور حسین است و بس

روح مشیت که از او شد پدید

کون و مکان جمله حسین است و بس

جلوه ذات احدی بی نقاب

نور تجلای حسین است و بس

سجده که بر آدم خاکی نمود

خیل ملک بهر حسین است و بس

سلسلة منتظم انبیاء

مقدّم الجیش حسین است و بس

میوة خلقت ز ازل تا ابد

مقصد ایجاد حسین است و بس

محفل انس است دو عالم ولی

شمع دل افروز حسین است و بس

نفخه جان بخش نسیم بهشت

شمه ای از بوی حسین است و بس

آتش نمرود به جان خلیل

بَرد شد از خوی حسین است و بس

سفینه نوح به طوفان یم

زورقی از جوی حسین است و بس

موسی عمران که به میعاد رفت

از بر میقات حسین است و بس

روشنی وادی ایمن همی

شعشعة روی حسین است و بس

آتش افروخته در کوه طور

پرتوی از نور حسین است و بس

آن دم عیسی که به تن جان دمد

از دم و از بوی حسین است و بس

گردش این گنبد افراشته

بر خَم ابروی حسین است و بس

من چه بگویم به جهان هر چه هست

سر به تکاپوی حسین است و بس

آنکه فروزان کند امشب چو شمس

رایت توحید حسین است و بس

آنکه ببوسید گلویش ز مهر

رسول و بگریست حسین است و بس

محفلی بزمِ حریم لقا

رأس پر از نور حسین است و بس

سوخته پروانه جان را به شوق

در حرم عشق حسین است و بس

کشته جان باخته در کوه طور

پیکر صد پاره حسین است و بس

آنکه بزد خرگه خود را برون

از دو جهان جمله حسین است و بس

آنکه به قربانگه کوی حبیب

گفت رضیً ربِّ حسین است و بس

آنچه به خون گلو آغشته شد

طرّه گیسوی حسین است و بس

باب نجات از غم و بحر بلا

کشتی منجی حسین است و بس

دست شفاعت همه را روز حشر

از کرم و جود حسین است و بس

گر تو بخواهی که شوی رستگار

راهْ تولای حسین است و بس

آنکه سرود این دُرَرِ پاک را

خاک رهِ کوی حسین است و بس

 ***

علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره)

سوم شعبان المعظم 1378 هجری قمری


*************************

لینک صوتی با صدای برادر شکری


***
منبع: Gofteman-bartar.ir

هوس

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ

به هیاهوی کدامین هوس افتاده دلم

به تــمنـــای عـــزیـــز دلم افتـــاده دلم


افـــتـــخـــار لــــب من بوسه به گیسـوی تـو است

دیـــر وقـتــی اســت در این وسـوسـه افـتاده دلـم


صورت ماه شما همچو شهابی بگذشـــت

از تــکاپو و نفس خــم شد و افــتــاده دلـم


در تــــــمنای وصال عمر گرانمایه برفت

عمر ما طی شد و افسوس پس افتاده دلم


نیستم هم قفس و صحبت روی مه تو

چون اسیر نفسم ، از هوس افتاده دلم



مرتضی  - مشهد - 92/9/24

ساقیا ...

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ب.ظ

ساقیا امشب شاعر که چو فردا نشود

عمر ما میگذرد فـاحــشــه رسـوا نشود


ساقیا رندی و مستی که ز مـا آموختند

در سر حلقه ی او مسئله بگشا نشود


شبِ شاعر ، شبِ شیدایی و طوفان باشد

غـنـچه ها لب بزنند ، غـنـچـه ی ما وا نشود


همه از یکدلی و حشمت ما می خوانند

از درون غـصــه و غــم از دل ما وا نشود


ز ســـر کـــوی رفیقــان ، همـه ما بـگذشتیم

این یکی مشکل و بی شک که دگـر وا نشود


ساقیا حلقه ی حوران و طهوران بهشت

بهر مـــا کار نیاید ، که سخـن وا نــشـود


از سر بی سخنی لب به سخن دوخته ایم

ور نـه با این سخنان طـبـع سخـن وا نشود


سبحه


مرتضی - مشهد - 92/9/15

برای او ...

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ

بسم الله

 

هر شب این دل بی قرارِ بی قرار ، به سوی قلب تو پر میگیرد...

   گاهی بی قرار و گاه غمگین

         گاهی با سرور و گاهی با ندامت 

               اما حرف اینجاست ؛ دلم با هر بهانه ای سوی تو می آید ...

با هر صلواتی راهی کوی تو می شود ...

   

   ای نگار من ؛ ای خوب من

امشب ستارگان را برای دیدنت به صف کرده ام 

  فردا خورشید را به تماشایت میخوانم

        و همین طور روزهای دیگر ...

    

   آری ، عمر من در روزهای بی تو اینگونه طی شد ، با رویای چگونه آمدنت ...

       برای هر لحظه استقبال از تو ...


ای سید و سالار من

" کدامین جاده امشب میگذارد سر به پای تو "

   دلم به حال خودم سوخت ای بهانه ی من ...


     هر جمعه غروب ؛ بی تاب ِ بی تاب

          رو به سوی قبله 

              دل ! به افق ها می نگرد ؛ خیره ی ِ خیره ؛ بی تاب ِ بی تاب 

سرگردان و مغموم  ، دعای وصال می خواند !


دلم سکوتی بلند دارد برای پرواز ...

      دلمــــ پرواز می خواهد ای ترانه یــــــ منــــــــــــــــــــ...


یا مهدی


مرتضی  - 92/9/24

برای مولای تنهایم ...

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۹ ب.ظ

دل نوشته ای برای مولای غریبم که شرمنده ی روی ماهش هستم...


باز هم یک ندبه را از سر به پایان برده ام

باز هم از دوریش جان را به پایان برده ام


باز از هجر تو و از دوریت دم می زنم

در هوای بودنت از دوریت دم می رنم


باز هم این جمعه و فکر و تمنای وصال

از برای آمَدَنت ماییم و یک دنیا خیال


باز هم بر روی لب آقا بیا ، آقا بیا

روز و شب بر روی لب آقا بیا ، آقا بیا


باز هم ما و قسم دادن که ای آقا بیا

جان زهرا(س) مادرت آقا بیا ، آقا بیا

یا مهدی


مرتضی  _ جمعه - 92/10/6