شوریده

مینویسم

شوریده

مینویسم

شوریده

سالبه جزئیه ای هستم ،
اندکی لمعه هم خوانده ایم
مقداری هم درس فلسفه.

مسافر بین الحرمین ؛ مشهد و قم
______________
------------
رجعت دوباره ای به وبلاگ


شاید دغدغه های دانستن
با کمی چاشنی تمدّن اسلامی .

هرچند اینجا هرگز محل خوبی برای انتشار اندیشه ها و تفلسف نخواهد بود...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندها

۴۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

هر بلایی کز تو آید

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۴ ب.ظ

هر بلائی کز تو آید، رحمتی است

هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای
هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشته‌ام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش


پروین اعتصامی

خاک پای مولایم

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۹ ب.ظ

           یـــــــــــــــا عــــلـــــــــــــــی ( صلوات الله و سلامه علیه )



برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم



فردوسی


سیدعزیر...

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ

 

زارم ز دوری حرم جنت الحسین ؛

شکر خدا نوای دلم یا رضا شده ....

 

 

منـــبع

 

 

 

 

پ.ن : برای سید عزیز . السیدالشیرازی دلم برایت تنگ میشود.

مجنونم ...

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۴۷ ب.ظ

عمریست که بی خود ز دو پیمانه شدم

بی عشــــق تو مجنونم و دیــوانه شدم


عــمریست که در هـــــوای تو میــسوزم

با رفـــــتن تو قریـــــن مــــیخــــانه شدم


بی یاور و بی هــم نفس و مغـــمومـــیم

از جـــام بــلا جــانی و جـــانـــانه شـدم

 


مرتضی

مشهد مقدس - 93/3/6 


 

تدقیقات مشّائی ...

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۲۸ ب.ظ


شراب عشق، می‌سازد تو را از سرّ کار آگه

 

نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی

 

 

__________________

اســــــــــرار

يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

جرمش این بود کع اســـــــــــــــــــرار هویدا می کرد ...


علمـــــــــــــــــــدار

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ



ســـــــــقا بگو که حضرت خالق خودش تو را ...



وقتی که خلق کرد ، چه مـــــــدت نگاه کرد...





منبع

خیال خام پلنگ من...

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ق.ظ

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود


حسین منزوی

شعر عرفانی ریاضی

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

 

منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست

حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه‌ تعریف دل، در حرم کوی توست 

بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست

مهر تو چون می‌دهد سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، هم‌جهت و سوی توست

پرتو خورشید شد مشتق از آن چشم تو
گرمی و جان‌بخشی‌اش جزئی از آن خوی توست

چون به عدد، یک تویی، من همه‌ صفرها
آن چه که معنا دهد قامت دلجوی توست

گر شود آن دم که ما زوج مرتب شویم
سر به رهت می‌نهم، چون که سرم گوی توست

هجر و فراقت شکست قائمه قائمی
نقطه پرگار عشق واله و پی‌جوی توست



دکتر قائمی

حرم درمانی ...

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ

 

ای کـــــــــــــــاش شب های قدر ، حرم بودم ...

وقتی از حوالی حرمت دورم ؛ تازه می فهمم ...

 

یا امـــــــــــــــــــــــام رضــــــــــــا ( علیه السلام)

آفــــــــــــتاب...

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ

تو را می شناسیم و خورشید را

افــــــق های کـــوتـه ز امـــیّد را 


تـــو را می شناسیم و مهتاب را 

زیـــارت به شب های بی تاب را


تو را می شناسیم و احساس را

سحرگاه شب های چون یاس را


تــــویی هم چو شمع بر افروخته

که این زندگی را چـــنین سوخته


تویی ، تک چراغی به شب زندگان

بـــــــــدون تو لعنت به این زندگان


صـــــدای تــــــــــو مـــاوای نورانیت

نــــوایت نشـــــــــاطی به انسانیت


فـــــتادیم در زمــــــره ی سـالکـــان

بــه یـــــــکبـــــاره گشتیـم از عارفان


هـــــمه زنـــدگی در رهـــت سوخته

ز فــــــرط فـــــــراقت بــــــــر افروخته


تــــــویی هـــم چو ابری به فصل بهار

بــــــــه دشــــــت دل مـا پیاپی ببار !



خورشید ...


مرتضی 

92/10/17

مشهد مقدس

حضرت کاظم ( علیه السلام )

دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۷ ب.ظ

ای صبا

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

ای صـــبا شــانه ای از زلف فــــلانی به من آر

مست و بی تاب غمم ، جام شرابی به من آر


از غــریبـی و غـــم روی مــهش پـــیر شـــدیم

یـــعنی از کـــوی رفــیقــان پـــیامـی بـه من آر


از کـــمند حـــاجب آن یــــــــــــار به بیداری ما

یـــا ز بـــــی خوابـــی دلـــدار نشانی به من آر



مرتضی - مشهد مقدس - 93/02/16


تسبیح شیــــخ

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از مِـــی کــنند روزه گشـا طــــالبان یـــار 

ترســم کـــه روز حــشـــر عنان بر عنان رود 
تســبیح شیخ و خرقه ی رند شـراب خوار
     حافظ


روزگاری شهر ما ویران نبود

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ



روزگاری شهر ما ویران نبود 

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

صحبت از موسیقی عرفان نبود

هیچ صوتی بهتر از قران نبود

دختران را بی حجابی ننگ بود

رنگ چادر بهتراز هر رنگ بود

دختر حجب وحیـــــــا قرتی نبود

خانه فرهنگ کنســـــــــرتی نبود

مرجعیت مظـــــهر تکــــریم بود

حــــکم اورا عالمی تســـــلیم بود

یک سخن بود وهزاران مشــتری

آنهم از لوث قــــرائت هــــا بری

هدیه بر رقــــاصه ها واجب نبود

قدر عالم کمــــتر از مطرب نبود

زه که در ســـــال سیــــاه دوهزار

کار فرهنـــگی شده پخــــــش نوار

ذهن صــــــاف نوجوانان محـــــل

پرشده از فیــــــلمهای مبتـــــــذل

آدمــــیت کو؟دگر آدم کــــی است

آدم قـــــرن تمــــدن برفـــی است

پشت پا بر دین زدن آزادگی است

حرف حق گفتن عقب افتادگی است

آخر ای پرده نشــــــین فاطـــــــمه

تو برس بر داد دین فاطـــــــــــمه

بی تو منکر ها همه معروف شد

کینه ها در سینه ها معطوف شد

در به روی فتــنه جویان باز شد

دشمـــــنی با دین تو آغـــاز شد

بی تو دلهامان به جان آمد بیـــا

کاردها بر استخوان آمد بیــــــا

فراق یار

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

همین که با تو بمانم برای من کافیست

برای از تو سرودن صدای من کافیست

خودت دعا بکن آقا که زود برگردی

نگو برای ظهورت دعای من کافیست


به درگه که روم من برای بخشش خویش

برای توبه نمودن خدای من کافیست

ز من مپرس عزیزم چرا تو می گریی

برای بارش چشمم جفای من کافیست

بس است جور کشیدن ز دست من آقا

همین گریه نمودی به جای من کافیست

چرا تمام وجودت فدای من شده است

همین که اشک بریزی به پای من کافیست

بهای من شده مهر و ولایتت آقا

برای خلقت قلبم بهای من کافیست


سروده جعفر ابوالفتحی

سامان نمیرسم

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۵۲ ب.ظ

کارم از این جهان به سامان نمی رسد


بیچاره شد دلم که به درمان نمی رسد



مرتضی  _ 93/1/24 مشهدمقدس


لحظه به خون غلطیدن علی خلیلی ( مسافر کرببلا)

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ

شهید علی خلیلی


عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است ...

    دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است...

مسافر کرببلا

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ق.ظ


مسافر کرببلا 

داری میری برو ولی یاد منم باش

به یاد این عبد بد و رو سیه هم باش

پیش ارباب تورو خدا  یاد منم باش


مسافر کرببلا

برو کنار شش گوشه تو عاشورا بخون

پایین پای اکبرش ، برو اونجا بمون

برو تو صحن ؛ نماز اونجا بخون


مسافر کربلا

برو تو بین الحرمین تو پا برهنه باش ، رقیه(س) اونجا دویده با خشکی لباش

آروم توروخدا بذار قدم رو جای پاش


مسافر کربلا

سوغات برم یه ذره تربت از حرم بیار

درون قبر تربتش را تو دهنم بذار


مسافر کرببلا

یادت باشه که کفن از کرببلا نیار

ارباب مون کفن نداشت ، غریب تو اون دیار

جای کفن از کربلا یه بوریا بیار


مسافر کرببلا

برو رو تل زینبی ، روضه اونجا بخون

قتلگاه رو نگاه بکن به یاد اون زمون

با مادرش بخون


مسافر کرببلا

حرم عباس(ع) رو ببین

بگو ای پهلوون ،بگو یه عده نا امید  ولی هستند جوون

دیگه تحمل ندارن ؛ اسمشون رو بخون



مسافر کرببلا

داری میری ؛ علی جان یاد منم باش





دانلود مداحی این متن

شعری از حضرت علامه تهرانی

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ

نور خدا آینه حق نما

نورهدی نور حسین است و بس

سر ولا لؤلؤ لالای حق

مظهر دادار حسین است و بس

سر هویت که تجلی نمود

پرتو پر نور حسین است و بس

روح مشیت که از او شد پدید

کون و مکان جمله حسین است و بس

جلوه ذات احدی بی نقاب

نور تجلای حسین است و بس

سجده که بر آدم خاکی نمود

خیل ملک بهر حسین است و بس

سلسلة منتظم انبیاء

مقدّم الجیش حسین است و بس

میوة خلقت ز ازل تا ابد

مقصد ایجاد حسین است و بس

محفل انس است دو عالم ولی

شمع دل افروز حسین است و بس

نفخه جان بخش نسیم بهشت

شمه ای از بوی حسین است و بس

آتش نمرود به جان خلیل

بَرد شد از خوی حسین است و بس

سفینه نوح به طوفان یم

زورقی از جوی حسین است و بس

موسی عمران که به میعاد رفت

از بر میقات حسین است و بس

روشنی وادی ایمن همی

شعشعة روی حسین است و بس

آتش افروخته در کوه طور

پرتوی از نور حسین است و بس

آن دم عیسی که به تن جان دمد

از دم و از بوی حسین است و بس

گردش این گنبد افراشته

بر خَم ابروی حسین است و بس

من چه بگویم به جهان هر چه هست

سر به تکاپوی حسین است و بس

آنکه فروزان کند امشب چو شمس

رایت توحید حسین است و بس

آنکه ببوسید گلویش ز مهر

رسول و بگریست حسین است و بس

محفلی بزمِ حریم لقا

رأس پر از نور حسین است و بس

سوخته پروانه جان را به شوق

در حرم عشق حسین است و بس

کشته جان باخته در کوه طور

پیکر صد پاره حسین است و بس

آنکه بزد خرگه خود را برون

از دو جهان جمله حسین است و بس

آنکه به قربانگه کوی حبیب

گفت رضیً ربِّ حسین است و بس

آنچه به خون گلو آغشته شد

طرّه گیسوی حسین است و بس

باب نجات از غم و بحر بلا

کشتی منجی حسین است و بس

دست شفاعت همه را روز حشر

از کرم و جود حسین است و بس

گر تو بخواهی که شوی رستگار

راهْ تولای حسین است و بس

آنکه سرود این دُرَرِ پاک را

خاک رهِ کوی حسین است و بس

 ***

علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره)

سوم شعبان المعظم 1378 هجری قمری


*************************

لینک صوتی با صدای برادر شکری


***
منبع: Gofteman-bartar.ir