دلتنگ
دلتنگم این روزها
اینکه دلتنگ چه و که ؛ این را نمیدانم
ولی دلتنگم.
دلتنگم این روزها
اینکه دلتنگ چه و که ؛ این را نمیدانم
ولی دلتنگم.
بسم الله
میخواهم برای او بنویسم
دوست دارم آنچه که میاندیشم را بر سطوح اوراق پیاده کنم
تا بدانی که در دریای متلاطم ذهنم چگونه امواج افکارم حرکت میکنند .
اما سخت است ، بسیار سخت است آوردن دنیای عظیم ذهن را به حیاط کوچک ورقه ها.
اما برای ماندگاری راهی ندارم تا اندیشه ها را به وسیله ی کتابت به بند روزگار کشم تا ماندگار شود.
نخواهم نوشت مگر به توفیق حضرت حق.
بسمه تعالی
گاهی هردو نظاره گر یکدیگریم؛
هرچند لب ها از گفتگو بازمانده است ولی دل ها و نگاه هایمان با هم گفتگو و رازها دارد که زبان در ادای آن قاصر است.
جرقه عشق در دل هر یک جای گرفته و هر روز شدید و شدیدتر شده و آن در دل عاشقان سینه چاک زبانه می کشد.
______
اقتباس از مقدمه لیلی و مجنون ، انتشارات ... ؟
به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیدهدم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بیپروا، ره تو میپویم، بگو کجایی؟
کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بکو کجایی؟
به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟
فتادهام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟
یک دم از خیال من، نمی روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام
اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟
دلم برای تسبیحم تنگ شده ؛ تو میدانی چرا .
متاسفانه در سیستم آموزشی قرار گرفتهایم که هیچ نگاهی به انسان ندارد؛
انسان در این دستگاه، موجودی تک ساحتی است که هیچ توجهی به عواطف و احساسات او نمیشود.
استاد که نه؛ مدرّس این درس (تمام دروس) فقط از تو محفوظات میخواهد و بس.
نمیدانم، شاید تا به حال ذهنش نه تنها درگیر نبوده بلکه خطوراتی هم به این مورد نداشته است؛ محبّت، عشق، شور، شوق، رضا و این ها را چه کسی میداند؟
_ چه کسی می داند خانه ی عشق کجاست ؟
_ کاش سهراب دگرباره بیاید به زمین !
_ قایقی خواهد ساخت ، پر بگیرد ز دل حادثه ها !
_ ساکن کوی محبّت بشود ،
_ عشق را برگیرد ،
_ شور بر پا کند از جام ِ صفا ،
_ شوق ِ تنها شدن از ما گیرد ،
_ ما همان همسفران ِ سفرِ دریائیم !
_ در دل ِ شیدایی !
مرتضی
کلاس پر برکت اقتصاد سنجی
95/9/23
#محبت
#برای_او
_ و هنوز هم محبّت تنهاست !