عکست بدون شرح ست برای من ...
از آقایی شما لکنت گرفته ایم ...
آقا جان پیمانه ی تحملم پر شده ...
دیگر از اینهمه توهین ها خسته شده ام ...
از این همه سکوت ...
از این که باید به ولایت توهین کنند ، اما چون مصلحت نیست من نباید درشتی کنم...
از این که بعضی هر طور میخواهند ... و هر کار میخواهند می کنند ... اما نباید نهی از منکر کنم ...
از این که با توهین به عقاید و دین و مذهب و تفکرات ما روشنفکر هستند ...
امـــــا همین که من حرف دین میزنم یا دفاع میکنم ؛ میشوم متحجر و بی سواد و عقب مانده ...
بی خیال آقا جان ؛ من خــــدا را دارم ...
ای صـــبا شــانه ای از زلف فــــلانی به من آر
مست و بی تاب غمم ، جام شرابی به من آر
از غــریبـی و غـــم روی مــهش پـــیر شـــدیم
یـــعنی از کـــوی رفــیقــان پـــیامـی بـه من آر
از کـــمند حـــاجب آن یــــــــــــار به بیداری ما
یـــا ز بـــــی خوابـــی دلـــدار نشانی به من آر
مرتضی - مشهد مقدس - 93/02/16
به هیاهوی کدامین هوس افتاده دلم
به تــمنـــای عـــزیـــز دلم افتـــاده دلم
افـــتـــخـــار لــــب من بوسه به گیسـوی تـو است
دیـــر وقـتــی اســت در این وسـوسـه افـتاده دلـم
صورت ماه شما همچو شهابی بگذشـــت
از تــکاپو و نفس خــم شد و افــتــاده دلـم
در تــــــمنای وصال عمر گرانمایه برفت
عمر ما طی شد و افسوس پس افتاده دلم
نیستم هم قفس و صحبت روی مه تو
چون اسیر نفسم ، از هوس افتاده دلم
مرتضی - مشهد - 92/9/24
ساقیا امشب شاعر که چو فردا نشود
عمر ما میگذرد فـاحــشــه رسـوا نشود
ساقیا رندی و مستی که ز مـا آموختند
در سر حلقه ی او مسئله بگشا نشود
شبِ شاعر ، شبِ شیدایی و طوفان باشد
غـنـچه ها لب بزنند ، غـنـچـه ی ما وا نشود
همه از یکدلی و حشمت ما می خوانند
از درون غـصــه و غــم از دل ما وا نشود
ز ســـر کـــوی رفیقــان ، همـه ما بـگذشتیم
این یکی مشکل و بی شک که دگـر وا نشود
ساقیا حلقه ی حوران و طهوران بهشت
بهر مـــا کار نیاید ، که سخـن وا نــشـود
از سر بی سخنی لب به سخن دوخته ایم
ور نـه با این سخنان طـبـع سخـن وا نشود
مرتضی - مشهد - 92/9/15
بسم الله
هر شب این دل بی قرارِ بی قرار ، به سوی قلب تو پر میگیرد...
گاهی بی قرار و گاه غمگین
گاهی با سرور و گاهی با ندامت
اما حرف اینجاست ؛ دلم با هر بهانه ای سوی تو می آید ...
با هر صلواتی راهی کوی تو می شود ...
ای نگار من ؛ ای خوب من
امشب ستارگان را برای دیدنت به صف کرده ام
فردا خورشید را به تماشایت میخوانم
و همین طور روزهای دیگر ...
آری ، عمر من در روزهای بی تو اینگونه طی شد ، با رویای چگونه آمدنت ...
برای هر لحظه استقبال از تو ...
ای سید و سالار من
" کدامین جاده امشب میگذارد سر به پای تو "
دلم به حال خودم سوخت ای بهانه ی من ...
هر جمعه غروب ؛ بی تاب ِ بی تاب
رو به سوی قبله
دل ! به افق ها می نگرد ؛ خیره ی ِ خیره ؛ بی تاب ِ بی تاب
سرگردان و مغموم ، دعای وصال می خواند !
دلم سکوتی بلند دارد برای پرواز ...
دلمــــ پرواز می خواهد ای ترانه یــــــ منــــــــــــــــــــ...
مرتضی - 92/9/24
دل نوشته ای برای مولای غریبم که شرمنده ی روی ماهش هستم...
باز هم یک ندبه را از سر به پایان برده ام
باز هم از دوریش جان را به پایان برده ام
باز از هجر تو و از دوریت دم می زنم
در هوای بودنت از دوریت دم می رنم
باز هم این جمعه و فکر و تمنای وصال
از برای آمَدَنت ماییم و یک دنیا خیال
باز هم بر روی لب آقا بیا ، آقا بیا
روز و شب بر روی لب آقا بیا ، آقا بیا
باز هم ما و قسم دادن که ای آقا بیا
جان زهرا(س) مادرت آقا بیا ، آقا بیا
مرتضی _ جمعه - 92/10/6