ساقیا ...
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ب.ظ
ساقیا امشب شاعر که چو فردا نشود
عمر ما میگذرد فـاحــشــه رسـوا نشود
ساقیا رندی و مستی که ز مـا آموختند
در سر حلقه ی او مسئله بگشا نشود
شبِ شاعر ، شبِ شیدایی و طوفان باشد
غـنـچه ها لب بزنند ، غـنـچـه ی ما وا نشود
همه از یکدلی و حشمت ما می خوانند
از درون غـصــه و غــم از دل ما وا نشود
ز ســـر کـــوی رفیقــان ، همـه ما بـگذشتیم
این یکی مشکل و بی شک که دگـر وا نشود
ساقیا حلقه ی حوران و طهوران بهشت
بهر مـــا کار نیاید ، که سخـن وا نــشـود
از سر بی سخنی لب به سخن دوخته ایم
ور نـه با این سخنان طـبـع سخـن وا نشود
مرتضی - مشهد - 92/9/15