لـــــــــــیــنک صوتی سخنرانی حضرت علامه
زمان : 1:32
تاکید حضرت علامه (روحی فداه) بر برپایی جلسات روائی .
عکست بدون شرح ست برای من ...
از آقایی شما لکنت گرفته ایم ...
برای مخاطب خاصــــــــــــــــــ!!!
کار فرهنگی خوبه ؛ اما خودسازی مهم تره!
کار فرهنگی خوبه ؛ اما درس و علم مهم تره !
کار فرهنگی خوبه ؛ اما مگه خودت نگفتی که خدا توی قرآن میفرماید : " لا یکلّف الله نفسا الا وسعها " پس چرا چرخ میزنی بی خود !؟
برادر ، حاجی ، اخوی !!! برای خودت اهم و مهم کــــــــن تا متضرّر نشی یه وقت ...
پ.ن : مخاطب خاص خودش میدونه کیه .
متن کامل سخنان ایشان را مشاهده می فرمایید:
حکمت اسلامی وقتی شکوفا میشود که از منابع اسلامی بهره بگیرد. فقه ما که شکوفا شد بخاطر آنست که فقها بیش و پیش از دیگران از این منابع اسلامی قوی و غنی استمداد کردند. فقها از مسائل فقهی در کلام معصومین، اولا قواعد فقهی درآوردند و ثانیا قواعد اصولی ساختند و ثالثا فقه را سامان دادند. مرحوم شیخ طوسی میفرماید: « من دیدم اختلاف فقهای شیعه به تنهایی، بیش از اختلاف شافعی و حنفی و مالکی است. با این اختلاف که نمی شود جامعه را اداره کرد، این استظهار است و سامان ندارد. من برای سامان دادن اختلاف و روش مند شدن فقه، علم اصول را تدوین کردم تا اگر هم کسی اختلاف دارد، روشمندانه اختلاف اشته باشد که اختلاف روشمندانه قابل دفع است. »
فلسفه و کلام اگر فقط به عقل محض اکتفا کند، اختلافش بسیار کم است اما کارامد نیست. و اگر بخواهد به کمک نقل پیش برود و پیشرفت بکند –کما هو الحق- این سامان میخواهد. اگر با استظهار کسی بخواهد مطلبی را بفهمد، این سامان ندارد و اگر بخواهد روشمندانه اختلاف داشته باشد، سامان میخواهد.
خود فلسفه این بی سامانی خودش را با منطق حل کرد، همانطور که فقه بی سامانی خودش را با اصول حل کرد. ما ابتدا فقه داشتیم و فلسفه، نه اصول داشتیم و نه منطق، از درون فقه و فلسفه، اصول و منطق درآمد.
یه وقت هست کسی اهل شهود است، طوبی له و حسن مئاب. اما وقتی این حالت مکاشفه به حالت عادی برگشت، اول سوال و درگیری با خودش است که آیا آنچه من دیدم تمثلات نفسانی من بود؟ با مثال منفصل رابطه پیدا کردم؟ القائات شیطانی بود؟ القائات رحمانی بود؟ این میشه جهاد اکبر و بین عقل و قلب. (جهاد اصغر همان جنگ تحمیلی ما بود، جهاد اوسط جنگ بین فضائل و رذائل اخلاقی است و چون خیلیها از جهاد اوسط بالاتر نرفتند، فکر کردند جهاد اوسط، جهاد اکبر است. و اینکه وجود مبارک حضرت فرمود: علیکم بالجهاد الاکبر، این به لحاظ توده مردم میباشد). اگر کسی وارد حوزه جهاد اکبر نشود، او لازم نیست مسلح باشد، و همان فلسفه بخواند کافی است. ولی اگر خواست وارد حوزه شهود و جهاد اکبر (بین عقل و قلب) بشود (که لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم)، باید مسلح بشود؛ باید محدوده عقل شناخته بشود، محدوده قلب شناخته بشود، عقل چی میخواد، نقل چی میخواد، و کسی که در هر دو صحنه حضور دارد اما کارامد نیست، او همخیشه در زحمت است.
یه وقت کسی چند سال فقه و اصول و چند سال فلسفه خوانده، این جمع مکسّر است و همیشه در زحمت است. یه وقت کسی در فلسفه مجتهد مطلق است، در منقول مجتهد متجزی است، این باز هم جمع مکسر است و این شخص با مشکل مواجه است. یا در منقول مجتهد مطلق است ولی در فلسفه هفت هشت سال درس خونده، این هم جمع مکسر بین معقول و منقول کرده و مشکل جدی دارد. اگر کسی در معقول و منقول مجتهد بود، جمع سالم کرده و این شخص است که میتواند بگوید: حاشا که فلسفه مخالف شریعت و حاشا که شریعت مخالف فلسفه باشد و راحت بین آن دو جمع میکند. ولی اگر در احدالطرفین جمع مکسر بود، او همیشه درگیر است.
و اما وقتی وارد صحنه سوم یعنی جهاد اکبر شد، آنجا هم اگر جمع مکسر کند همیشه درگیر است، و اگر جمع سالم کرد طوبی له و حسن مئاب، و این راه دارد منتها راهش صعب مستصعب است، لذا میخوانیم که علم و حدیث ائمه صعب مستصعب است لا یحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد امتحن الله قلبه للایمان، و از آنها میخواهیم که این علمشان را نصیب ما کنند: محتمل لعلمکم؛ و اگر این علم نصیب انسان شد در جبهه جهاد اکبر پیروز است.
(مرحوم میرزا احمد قمی استاد مرحوم شعرانی در اشعارش میفرماید: گر وعده دوزخ است و یا خلد، غم مخور / بیرون نمی برند تو را از دیار دوست / موئی نجنبد از سر ما جز به اختیار / آن اختیار هم به کف اختیار دوست)
اگر شما بخواهید جمع مکسر کنید، خب در همان طلیعه امر میگویید قلم به اینجا رسید و سر بشکست! این مشکل آخوند (صاحب کفایه) و امثال آخوند، مشکل خیلی هاست! و اگر کسی خواست جمع سالم بکند به مقصد میرسد، (مانند اشعار مرحوم میرزا احمد قمی) که انسان باید کاملا عقلی در فلسفه باشد و کاملا قلبی در عرفان باشد تا بتواند مشاهده کند و این راه باز است.
غیر معصومین همیشه این مشکل جدی را دارند که چیزی را که شهود کردند، وقتی به حال عادی آمدند، عقل میگوید برهان کو؟ این عقل سلطان اندیشه است، میگوید برهان کو؟ وقتی انسان برهان نداشت همیشه درگیر است و اضطراب دارد و خود این رنج درونی، همان جهاد اکبر است. ولی اگر کسی برهانش نقد بود و توانست مشهودش را معقول کند، او در صلح کامل است و جنگی در کار نیست و در صحنه جهاد اکبر پیروز است، زیرا هم برهان در دست اوست و هم عرفان در دست اوست، و هر دو را در مشهد قرآن یافته است.
البته جمع سالم بین معقول و مشهود کار دشواری هم هست و کار هر کسی نیست. لکن در صحنه جهاد، سه راه وجود دارد: تسلیم، پیروزی، شهادت. غالبا شهادت نصیب افراد میشود نه پیروزی و نه تسلیم. یعنی تیر میزند و میخورد و میزند و میخورد تا آنجا که شهید میشود، لذا فرموده اند کسی که در بستر به محبت اهل بیت بمیرد، شهید مرده است. زیرا افرادی که بتوانند جمع سالم کنند و همیشه معقول را مشهود کنند کم هستند و این درگیری بین معقول و مشهود هست، ولذا مات شهیدا. ولی اگر کسی مانند حارثة بن زید بود، او پیروز میدان است که این خیلی کم است. و اگر تسلیم فلسفه و برهان شد، او اسیر شده است و نتوانسته راه را ادامه بدهد، اما یک اسارت حسنه است نه اسارت مذموم.
اما وظیفه ما: اولا باید دفائن عقلی خودمان را شناسایی کنیم و خودمان را کند و کاو کنیم، ثانیا به دست مهندسان دل شناس بدهیم که دلمایه های ما را به ما ارائه کنند که قرآن و اهل بیت اند : لیثیروا لهم دفائن العقول. ثالثا از علوم دیگران که نصیب الهی بهره آنها شده استفاده کنیم و به انضمام اینها، دفائن عقول را شکوفا کنیم. تا در نتیجه هم فلسفه و هم عرفان به کمال و تکامل خودشان برسند.
قرآن کریم و روایات، فقها و اصولیون را راه انداختند و اینها راه رفتند، همچنین حکما و عرفا را راه انداختند، اما اینها فرصت راه روی نداشتند. فقه و اصول به برکت قرآن و روایات حل شد، و این کار رو فقها و اصولیون کردند و سعیشان مشکور باد. مشابه این راه را هم در عرفان گفتند، ولی کم به سراغش رفتند. حالا کسانی که این ذائقه را نداشته و ندارند کاری به آنها نداریم، آنها که اهل این کارها نیستند، مثل مرحوم فیض کاشانی. فهم مطالب عرفانی در قرآن و روایات، ابن عربی میخواهد.
یا حق