بسم الله
هر شب این دل بی قرارِ بی قرار ، به سوی قلب تو پر میگیرد...
گاهی بی قرار و گاه غمگین
گاهی با سرور و گاهی با ندامت
اما حرف اینجاست ؛ دلم با هر بهانه ای سوی تو می آید ...
با هر صلواتی راهی کوی تو می شود ...
ای نگار من ؛ ای خوب من
امشب ستارگان را برای دیدنت به صف کرده ام
فردا خورشید را به تماشایت میخوانم
و همین طور روزهای دیگر ...
آری ، عمر من در روزهای بی تو اینگونه طی شد ، با رویای چگونه آمدنت ...
برای هر لحظه استقبال از تو ...
ای سید و سالار من
" کدامین جاده امشب میگذارد سر به پای تو "
دلم به حال خودم سوخت ای بهانه ی من ...
هر جمعه غروب ؛ بی تاب ِ بی تاب
رو به سوی قبله
دل ! به افق ها می نگرد ؛ خیره ی ِ خیره ؛ بی تاب ِ بی تاب
سرگردان و مغموم ، دعای وصال می خواند !
دلم سکوتی بلند دارد برای پرواز ...
دلمــــ پرواز می خواهد ای ترانه یــــــ منــــــــــــــــــــ...
مرتضی - 92/9/24