غزلی خواندنی از زنده یاد استاد حسین منزوی در ستایش این امام کاظم(ع)
ای جلوهی جلال مبین در جبینِ تو
دست خدا برون زده از آستینِ تو
ای هفتمین امام که هفت آسمان حق
هفتاد بار گشته به گرد زمین تو
تو خرمنِ جمال و جلالیّ و آفتاب
با آن سَخاش، خُردترین خوشهچین تو
وی شب گرفته آینهها از ستارگان
در پیش روی شعشعهی راستین تو
ای کاظمی که غیظ و غضب هر دری که زد
پیدا نکرد راه به حصنِ حصین تو
نشنیده از زبانِ تو نفرین و ناسزا
هرچند بسته خصم، کمرها به کین تو
ای مژدهی بهشت رسانده به شیعیان
حق با حدیثِ «عاقبه المتقین» تو
زندان، نمازگاهِ تو بود و سپرده گوش
افلاکیان به صوتِ دعای حزین تو
دیوارها به ذروهی توحید می رسند
از بانگِ نعبدوی تو و نستعینِ تو
لرزاند سنگ سنگ ستونهای عرش را
ظلمی که بر تو رفت ز خصم لعین تو
ای هفتمین امام همام! ای جهان و جان
جمع آمده تمام به زیر نگین تو
رنگین کمانِ شعرِ من اینک زده است پُل
در پیشگاهِ کوکبهی راستین تو